روایتی جالب و کم نظیر
در روايت است كه در قوم بنى اسرائيل مرد فقيه عابد عالم مجتهدى بود زنى داشت كه بسيار مورد علاقهاش بود
حکایت های مثنوی معنوی
نقل کردند: یکی از حاجی ها که سواد هم نداشت ، در سفر حج ، یک دستگاه یخچال فریزر گرفت
نقل می کنند: شخصی از دنیا رفت ، بستگان او، یک نفر قاری قرآن را اجیر کردند،که مدتی ، سر قبر او قرآن بخواند، قاری مشغول قرائت قرآن بر سر قبر او گردید.
شریک بن عبدالله نخعی از دانشمندان معروف اسلامی در قرن دوم بود، مهدی عباسی (سومین خلیفه عباسی ) به علم و هوش شریک ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبید و اصرار کرد که منصب قضاوت را قبول کند، او که می دانس ...
در زمان خلافت عثمان ، شخصی کاسه سر کافری را که سالها قبل مرده بود، از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت : ((اگر کافر می سوزد، پس چرا این کاسه سر، نسوخته و حتی گرم و داغ نیست ؟)).
آدمها گاهی فکر میکنند عقب ماندهاند، همه رفتهاند و آنها از انتخابها و امتیازها جا ماندهاند، اما کمی که میگذرد معلوم میشود آنها که تند تند رفتهاند باید به عقب برگردند، باید برگردند و دوباره ای ...
مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد...........
داستان کوتاه و جذاب
چرا انوشیروان عادل بود
انیشتین و راننده اش
داستان کوتاه و آموزنده
داستانی کوتاه و آموزنده
گاندی و لنگه کفش او در قطار
داستانی واقعی
داستان واقعی بسیار جالب
داستان زیبا و خواندنی
داستان آموزنده
داستان آموزنده دوست داری چه کاره شوی؟
داستانی خواندنی
داستان آموزنده مرد نانوا
شعر های عاشقانه و کوتاهی برای شما عزیزان انتخاب شده است. شما نیز میتوانید در بخش نظرات کاربران شعر های خود را با دیگران در میان بگذارید.
داستانی درمورد صبوری زنان که توسط بهاره رهنما نوشته شده است.
در این مطلب متنی عاشقانه و زیبا را برای شما در نظر گرفتیم که امیدواریم از خواندن آن لذت ببرید
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان!» لبخند زد.
داستان های تک خطی درمورد قضاوت کردن که زیبا و پر معنا می باشند.
داستانی فوق العاده زیبا برای تمام کسانی که خوبی های مادرشان را فراموش کرده اند و تصمیم دارند انها را به خانه سالمندان ببرند
در این مطلب داستانی درمورد کمک کردن به والدین خواهید خواند.
اگر نماینده خدا را همسایه متظاهر و پول دوستت ببینی انگیزه ای برای پیمودن این راه نخواهی داشت. اما اگر بدانی که رسیدن به او رسیدن به خوبیها,توانستنها, موفقیتها و پاکیهاست...
مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پی ...
روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند.